دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود آن نافه مراد که میخواستم ز بخت در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش جان بی جمال جانان میل جهان ندارد هر کس که این ندارد حقا که آن ندارد شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش غلام همت آنم که زیر چرخ کبود ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزادست شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند شعر از حافظ رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش هر چیز که در جستن آنی آنی شعر از مولانا خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم شعر حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش روز منحوس به دیدار تو فرخنده شود خنُک آنکس که ترا بیند هر روز پگاه شعر از فرخی سیستانی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش نمایش همه
در مذهب ما هرچه بجز دوست حرام است گر خود همه ذوق طلب اوست حرام است نظارهی هر دیده که پرورده به خون نیست زان دیده تماشای رخ دوست حرام است خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش در مذهب ما هرچه بجز دوست حرام است گر خود همه ذوق طلب اوست حرام است نظارهی هر دیده که پرورده به خون نیست زان دیده تماشای رخ دوست حرام است خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش شعر از خیام خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت جامی و بتی و بربطی بر لب کشت این هر سه مرا نقد و تو را نسیه بهشت خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندی خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی شاعر حافظ شیرازی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش خوش آن زمان که نکویان کنند غارت شهر مرا تو گیری و گویی که این اسیر من است شهیدی قمی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش آسوده خاطرم که تو در خاطر منی شعر از سعدی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش عمارت کن مرا آخر که ویرانم به جان تو شعر از مولانا خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش نمایش همه