احساس گرفتار شدن در مفهوم زندان به عنوان فردی که درون سایه قفس پرنده غول پیکر ایستاده است به عنوان استعاره ای از سرخوردگی شغلی شغلی یا استعاره سرکوب انسانی

مفهوم به دام افتاده و نماد زندان ذهنی به عنوان فردی که توسط ریشه های درختان آهسته رشد می کند به عنوان استعاره ای از رنج ریشه دار مزمن به دلیل اعتیاد یا بیماری روانی در قفس و زندانی می شود

دست در زندان

دستان زندانی

مفهوم قربانی و تهدیدی که توسط رختخواب یا سیم به عنوان یک مفهوم آسیب روانی یا امنیتی از رنج به تنهایی یا نماد مسائل پناهندگی با چشم انسان سورئال حفظ می شود

دست یک زندانی اس های زندان را گرفت

زندانی نگران یک رفتار مجرمانه است که پشت یک شبکه قرار دارد تار

مردی که دیوار زندان را شکست مفهوم خلاقانه

دست های زندانی روی یک شبکه فولادی از نزدیک

دست های زندانی روی یک شبکه فولادی از نزدیک

دست های زندانی روی یک شبکه فولادی از نزدیک