در مذهب ما هرچه بجز دوست حرام است گر خود همه ذوق طلب اوست حرام است نظارهی هر دیده که پرورده به خون نیست زان دیده تماشای رخ دوست حرام است خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش آری شود ولیک به خون جگر شود شاعر حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش در مذهب ما هرچه بجز دوست حرام است گر خود همه ذوق طلب اوست حرام است نظارهی هر دیده که پرورده به خون نیست زان دیده تماشای رخ دوست حرام است خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش ز گریه مردم چشمم نشسته در خون است خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد مولانا خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش مقصود تویی شعر از شیخ بهایی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش ما خود شکسته ایم چه باشد شکست ما شعر از سعدی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش تا ابد از دوست سبز و تازهایم او بهاری نیست کو را دی رسد خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش نمایش همه
عقل را دیوانه کردی عاقبت شعر از فیض کاشانی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست شعر از شهریار خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش ای کاش سحر ناید و خورشید نزاید کامشب قمر این جا قمر این جا قمر اینجاست شعر از شهریار خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش یَا مُقَلِّـبَ الْقُلُـوبِ وَ الْأَبْـصَارِ یَا مُـدَبِّـرَ اللَّیْـلِ وَ النَّـهَارِ یَا مُحَــوِّلَ الْحَـوْلِ وَ الْأَحْـوَالِ حَـوِّلْ حَالَنَــا إِلَی أَحْسَـنِ الْحَـالِ دعای سال تحویل خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من شعر از مولانا خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش عقل را دیوانه کردی عاقبت شعر از فیض کاشانی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش بشنو از نی چون حکایت میکند از جداییها شکایت میکند کز نیستان تا مرا ببریدهاند در نفیرم مرد و زن نالیدهاند سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق من به هر جمعیتی نالان شدم جفت بدحالان و خوشحالان شدم هر کسی از ظن خود شد یار من از درون من نجست اسرار من شعر از مولانا خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود آن نافه مراد که میخواستم ز بخت در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود شعر از حافظ خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش گر تیغ برکشد که محبان همی زنم اول کسی که لاف محبت زند منم شعر از سعدی خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش ای خدا ای فلک ای طبیعت شام تاریک ما را سحر کن شعر از ملک الشعرا بهار خوشنویسی شکسته نستعلیق اثر احسان رسول منش نمایش همه