آن به که درین زمانه کم گیری دوست با اهل زمانه صحبت از دور نکوست خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از شیخ بهایی در طریق عشقبازی امن و آسایش خطاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ عاشقی را چه نیاز است به توجیه و دلیل که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از قیصر امین پور خرم آن خانه که باشد چون تـو مهمانی در او خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از عراقی که نیست سینه ارباب کینه محرم راز خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل که به روی صبح خندید تویی خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا زنده آن است که با دوست وصالی دارد خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از سعدی بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا چه شد که قدر وفا هیچکس نمی داند خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از صائب تبریزی بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از سعدی نمایش همه
دلا بگریز از این خانه که دلگیر است و بیگانه به گلزاری و ایوانی که فرشش آسمان باشد خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا شهر از صدا پر است ولی از سخن تهی خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از نادر نادرپور جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از سعدی خرم تنی که جان بدهد در وفای یار خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از سعدی دایم از من میگریزد آن که صیاد من است خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از محتشم کاشانی تو که باشی بس است خوشنویسی شکسته نستعلیق اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من دل من داند و من دانم و دل داند و من خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا درد عشقی کشیده ام که مپرس خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ محو چشمان تو بودم که به دام افتادم خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا عمارت کن مرا آخر که ویرانم به جان تو خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا نمایش همه