بر ما در وصل بسته میدارد دوست دل را به فراق خسته میدارد دوست خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از ابوسعید ابوالخیر مدامم مست میدارد نسیم جعد گیسویت خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ از چشم خود بپرس که ما را که میکشد جانا گناه طالع و جرمِ ستاره نیست خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ در طریق عشقبازی امن و آسایش خطاست ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ که نیست سینه ارباب کینه محرم راز خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ ما ز هر روشندلی یک رشته فن آموختیم عقل از مجنون و عشق از کوهکن آموختیم خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از صابر همدانی سعدی غم نیستی ندارد جان دادن عاشقان نجات است خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از سعدی عمارت کن مرا آخر که ویرانم به جان تو خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا جان بوصالت دهم گر تو بخوانی مرا خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از فیض کاشانی در جشن طلوع صبح در باغ وجود آن گل که به روی صبح خندید تویی خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا نمایش همه
خرم تنی که جان بدهد در وفای یار خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از سعدی می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ درد عشقی کشیده ام که مپرس خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ بنی آدم اعضای یک پیکرند که در آفرینش ز یک گوهرند خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از سعدی گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آید گفتم که ماه من شو گفتا اگر برآید خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا صد جان به فدای عاشقی باد ای جان خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از مولانا عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد خوشنویسی شکسته نستعلیق شعر از حافظ نمایش همه